اقتصاددان
بازخوانی افتتاح فولاد مبارکه و سوالی که بیپاسخ ماند | محمدمهدی بهکیش
محمدمهدي بهكيش يكي از اقتصاددانان سرشناس كشور است كه توانست در يكي از استثنايي ترين دوره هاي رونق معادن و صنايع معدني كشور در جمع تكنوكرات هايي چون محمدتقي بانكي، علي كلاهدوز، علي شكرريز، شهيندخت خوارزمي، حسين عرفانيان و... قرار گيرد.
محمدمهدي بهكيش يكي از اقتصاددانان سرشناس كشور است كه در دولت سازندگي به عنوان مشاور اقتصادي حسين محلوجي، وزير معادن و فلزات وقت انتخاب شد و توانست در يكي از استثنايي ترين دوره هاي رونق معادن و صنايع معدني كشور در جمع تكنوكرات هايي چون محمدتقي بانكي، علي كلاهدوز، علي شكرريز، شهيندخت خوارزمي، حسين عرفانيان، علي ميرزايي و . . . قرار گيرد.
او كه در مراسم افتتاحيه فولاد مباركه نيز حضور داشته، اكنون رياست اتاق بازرگاني ايران و ايتاليا و دبير كل اتاق بازرگاني بين المللي را بر عهده دارد، تشريح مي كند كه بنگاه هاي بزرگ اقتصادي چه نقشي در توسعه كشور دارند و چگونه مي توانند ایران را از خطر وابستگي دور نگه دارند.
با توجه به اينكه رکود در صنعت فولاد کشور و برخی صنایع بزرگ قصد داريم در گفت و گو با جنابعالي به بررسي ابعاد مختلف نقش بنگاه هاي بزرگ اقتصادي در توسعه كشور بپردازيم. از نظر شما اين بنگاه ها چه سهمي را در توسعه صنعتي كشور داشته اند؟
از نظر بنده اقتصاد جامعه اصولا روي دوش بنگاه هاي كوچك و متوسط مي چرخد چرا كه اين بنگاه ها هستند كه بار اصلي اشتغال را به دوش خود مي كشند. بنگاه هاي بزرگ در چند شهر به صورت انگشت شمار وجود دارند اما بنگاه هاي كوچك و متوسط پراكندگي بيشتري دارند و با توجه به تنوع بالايشان توانستهاند طيفهاي مختلفي از تخصصها را در قالب مهندسان، تكنسينها و كارگران ماهر جذب خود كنند.
حال ميخواهم از اين منظر به پرسش شما پاسخ دهم كه بنگاههاي بزرگ چگونه ميتوانند بنگاههاي متوسط و كوچك را به راه بياندازند و در اين رابطه چه مكانيزمي بايد در دستور كار قرار گيرد؟ از نظر من اگر صنايع بزرگ به صورت شاخهاي به صنايع كوچك وصل شوند ميتوانند دو نقص بزرگ صنايع كوچك و متوسط ما يعني ايجاد مراكز تحقيق و توسعه و بازاريابي را برطرف كنند.
اگر صنايع بزرگ نتوانند اين كار را انجام دهند در اين صورت راهي نميماند جز اينكه دولت به اين صنايع كمك كند تا آنها بازاريابي را انجام داده و مراكز تحقيق و توسعه را راه اندازي كنند. البته در تمام اين صحبت هايم منظور بنگاههايي است كه رويكردي صادراتي دارند و مي توانند در بازار رقابتي بينالمللي فعاليت داشته باشند.
بنگاههاي بزرگ چگونه ميتوانند در بازارهاي بينالمللي به رقابت بپردازند؟
صادرات محور توسعه است و توليد بايد به صادرات منجر شود. شركت هاي بزرگ در اين ميان نقش مهمي دارند اگر به درستي سازماندهي شوند يعني همان مدلي را پي بگيرند كه كره و ژاپن در پيش گرفته اند و با ايجاد رابطه اي منطقي ميان صنايع بزرگ، متوسط و كوچك شان به توسعه صنعتي رسيده اند.
اين كار در ايرن براي صنعت خودرو صورت گرفته است و اين صنعت بزرگ و مادر توانسته زير شاخه هايي را در قالب قطعه سازي به وجود بياورد و آنها را راه بياندازد.
آيا صنعت فولاد هم مي تواند چنين كاري را انجام دهد؟
فولاد به مانند خودرو نمي تواند چنين زير شاخه هايي را به وجود آورد چون خودرو بالاي 500 قلم كالا نياز دارد تا به توليد برسد اما براي توليد فولاد شايد اين رقم پنج باشد. فولاد سازان بزرگ ما مانند فولاد مباركه كالايي واسطه اي را به توليد مي رسانند مي توانند صنايع ديگر را راه اندازند. فولاد مباركه از اين منظر كمكي به توسعه نكرده است اما به هر حال ورق هايي كه اين كارخانه به توليد مي رساند توانسته صنايع لوازم خانگي، خودرو و ساختمان را راه بياندازد و بخش مهمي از كالاي آنها را در اختيارشان قرار دهد.
كارنامه بنگاههاي بزرگ اقتصادي به مانند فولاد مباركه اصفهان که اتفاقا در زمان حضور شما در وزارت معادن و فلزات افتتاح شده را چگونه ارزیابی میکنید؟
بنده معتقدم كارخانه اي به مانند فولاد مباركه عمده فعاليتش در داخل كشور بوده و نياز بازرار داخلي را برآورده كرده است و كمتر توانسته با رقباي خارجي خود وارد بازار شود. اين كارخانه در يك بازار رقابتي جدي قرار نگرفته تا رشد بيشتري داشته باشد بنابراين توصيه من اين است كه اين كارخانه اگر مي خواهد به رشد بيشتري دست يابد بايد مراكز تحقيق و توسعه خود را قوي كند و به فكر فعاليت در بازارهاي رقابتي باشد.
امروز كارخانه هاي فولاد ما از سنگ آهن و انرژي يارانه اي استفاده مي كنند كه اين نظام يارانه اي سبب شده صنعت فولاد ما از رقابت باز بماند. اين روش توليد كه مواد اوليه ارزان را بگيريد قابل دوام نيست و اگر قيمت ها در صنعت فولاد واقعي شود آنگاه مي توان گفت محصولي رقابتي به توليد رسيده است. البته از آن طرف هم دولت بايد پايش را از قيمت گذاري خارج کند تا بازار قيمت را مشخص كند در اين صورت است كه مي توان متوجه شد بازدهي صنعت فولاد ما چقدر است و تا چه اندازه اي مي تواند در بازارهاي رقابتي موفق عمل كند در اين صورت فولاد مباركه مي تواند منشاء تحولات و تاثير گذاري هاي زيادي بر اقتصاد كشور باشد.
فولاد مباركه صنعتي است كه توانسته خوراك صنايع مهم ديگري چون لوازم خانگي، خودرو و ساختمان را تامين كند. از اين لحاظ مي توان گفت كه تاثير مناسبي بر توسعه كشور داشته است اما چون در شرايط بازار رقابتي قرار نگرفته نتوانسته از پتانسيل هاي خود آنگونه كه بايد استفاده كند. اما بررسي سهم اين كارخانه در GDP بيانگر آن است كه با توجه به گردش مالي بالاي آن و بزرگي اين صنعت سهم بالايي در اقتصاد ملي مان داشته است و به خاطر نوع محصولاتي كه به توليد مي رساند توانسته صنايع ديگر را تغذيه كند.
آقاي دكتر شما در افتتاحيه فولاد مباركه حضور داشتيد و آن زمان مشاور اقتصادي وزير وقت معادن و فلزات بوديد. چه خاطره اي از روز افتتاح داريد؟
اجازه بدهيد موردی را بیان میکنم که شاید جذابیت و همچنین سختی کار کردن با آقای محلوجی را روشن کند. قرار بود آقای هاشمی رفسنجانی بخشی از فولاد مبارکه را در اصفهان افتتاح کند و ما هم به آنجا رفته بودیم.
آقای محلوجی فولاد مبارکه را به آقای هاشمی و میهمانان معرفی کردند که به نظرم کار بسیار بزرگی انجام شده بود و بعد گفتند جناب هاشمی اگر 500 میلیون دلار به من اعتبار اضافی بدهید من ظرفیت فولاد مبارکه را دو برابر میکنم؛ یعنی الان با 5/4 میلیارد دلار به اضافه هزینههای ریالی این ظرفیت را ایجاد کردهایم و ساختاری به وجود آمده که آقای محلوجی به رییس جمهور گفت میتوانم با 500 میلیون دلار ظرفیت فولاد مبارکه را دو برابر کنم؛ زیرا بسیاری از ظرفیتها به وجود آمده است.
آقای هاشمی همان جا موافقت کردند. مرحوم آقای دکتر نوربخش (رییس کل بانک مرکزی وقت) کنار من نشسته بود. ایشان به آهستگی به من گفت این پول را از کجا پرداخت کنم؟ این میبُرَد و آن میدوزد و من باید این پول را پرداخت کنم. به هر حال آقای محلوجی آن مبلغ را گرفت و بالاخره ظرفیت را دو برابر و به قولش عمل کرد و شاید اگر آن موقع یک ارزیابی منطقی میکردیم آن 500 میلیون دلار در محل مناسبی هزینه شد و این تصمیم خوبی بود، ولی من به عنوان یک کارشناس این نوع تصمیم گیری را نمیتوانم بفهمم و بپذیرم.
شما یکسری منابع دارید و روی این منابع برنامهریزی پنج ساله انجام میدهید بعد مدت برنامهریزی را کوتاه مدت و یک ساله میکنید و بودجه را تعیین میکنید که به نوعی بودجه خود برنامه یکساله است. این وسط یک باره وزیری میخواهد 500 میلیون دلار را بگیرد و رییسجمهور هم موافقت میکند و رییس بانک مرکزی هم محبور میشود آن را تامین کند.
به نظرم این روش کار درستی نیست. من آقای هاشمی را بسیار دوست دارم و واقعا الان که نگاه میکنم میبینم در 50 سال اخیر، بهترین مدیر برای کشور بودهاند به خاطر درکی که از مملکت داری و اقتصاد دارند، ولی با این همه این تصمیم گیری آنی را نمیتوانم بفهمم. آیا در کشورهای در حال توسعه میشود خودمان را در میان برنامهها محدود کنیم؟ اگر نمیشود، دامنه شل شدن برنامهها تا کجاست؟
ارزیابی من این است که این مساله خیلی مهمی است و به نظرم یکی از مهم ترین گیرهای توسعه ماست. مسوولان کارآمدی که با نیت خیر نگاه میکنند چون فکر میکنند خودشان خیلی بهتر از دیگران میفهمند (که در بعضی موارد ممکن است این دید درست هم باشد) و تصمیمی که در آن لحظه میگیرند درست است و اعتقاد دارند که منابع لازم را باید از هر کجا که شده تامین کنند و کارشان را انجام دهند آیا به این مهم فکر کردهاند که به هم ریختن برنامه حتی اگر غلط تنظیم شده باشد نادرست است، مگر آنکه برنامه را اصلاح کنیم.
استیل تریدر | مرجع خبر و تحلیل صنعت فولاد ایران و جهان